اولین سفر کوچولو به مشهد
سلام به دوستای عزیز. شرمنده که این مدت طولانی نتونستم بیام. این اولین سفر کوچولو به مشهد بود که همراه بابا جون , مامان جون و مامان الهام راهی شد. ...
نویسنده :
سمانه و بهنام
21:05
روز عشق مادری مباااااااااااااااااااااااااارک
تو ای محرمترین یارم تو ای مونس و غمخوارم به نام نامی مادر همیشه دوستت دارم مادر بودن بزرگترین افتخار هستی شاخه گل سرخ ر...
نویسنده :
سمانه و بهنام
11:25
درد و دل
سیزده بدر
سبزه رو از سفره بگیر ماهی را با خودت بیار وقتشه بیرون بزنیم سیزدهمین روز بهار امیدوارم سیزده بدر امسال هم به همگی خوش بگذره ...
نویسنده :
سمانه و بهنام
13:07
آمدن فصل بهار
تولد دایی بهنام
خواستم برات هدیه بگیرم گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیبایی ام برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم به فکر فرو رفتم و سرم را به زیر انداختم به ناگه قلبم را دیدم که بهترین چیز در زندگیم هست به ناگه فریاد زدم که قلبم را می فرستم چون او خود زیباست مظهر ایستادگیست سر به زیر و با نجابتست تولدت مبارک &nb...
نویسنده :
سمانه و بهنام
12:54
گره زدن جوراب ووروجک توسط دایی جون
اینجا منو مامان الهام داشتیم باهم حرف میزدیم که یهو دیدیم صدایی از محمدمهدی و دایی بهنام در نمیاد که وقتی نگاه کردیم دیدیم دایی جون جورابهای محمدمهدی رو به همدیگه گره زده اونم اصلا نمیتونست پاهاشو تکون بده که بعد من به طرف دایی و مامان الهام هم به طرف تو اومد که از دست دایی نجاتت بده و گره باز کنه البته کوچولو نگران نباش من از طرف تو دایی رو نیشگون گرفتم که دیگه ازینکارا باهات نکنه .این هم نتیجه ی یک لحظه تنها موندن تو با دایی جون !!!!!!!!!!! ...
نویسنده :
سمانه و بهنام
9:58
دایی جون و محمدمهدی
منو دایی جون بهنام آبان 91 یه سفر 10 روزه به شمال و تهران داشتیم و این بلوز شلوار رو برا کوچولو سوغاتی آورده بودیم تا یادم نرفته بگم که اون بلوز که جلوش یه خرسک داره صدا میده اونروزی هم که محمدمهدی پوشیده بود با دستش نشون میداد که زندایی تو بزن صدا بده اونروز تا شب وقتی محمدمهدی منو میدید با دستش اشاره میکرد که بازم بزن.ماشاا... اداهاش روز بروز داره شیرین تر میشه. ...
نویسنده :
سمانه و بهنام
9:56